کرم و غفران الهی و بخشش و بزرگواری خداوند غفور نهایت ندارد

مقدمه

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
خدایا بنده فردی رو سیاهم
به نادانی غریقی در گناهم
اگر حتی روم روزی جهنم
در آنجا هم تویی تنها پناهم
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
شبی مرگ را تجربه کردم و پس از چندی قیامت شد...
در روز حساب  پس از نمایش تمام لحظات عمر و سنجش اعمال و حساب و کتاب مشخص شد سزایم دوزخ است
لذا ملائک مرا گرفتند و به سوی جهنم بردند
ناگهان خداوند فرمود:
 برگرد!
یک بار به خاطر من گناه نکردی تمام گناهانت را به خاطر همان یک گناهی که مرتکب نشدی بخشیدم....
 آری.... ! 
خداوند مهربان 
به دنبال بهانه ای است 
که انسانها را به بهشت ببرد 
 پس تا می توانید برای خدای عزیز 
 بهانه درست کنید..‌‌‌‌.
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
آخرین تغییرات:
توسط
نسخه چاپی شعر
.
شبی در حال مستی جان سپردم
به غفلت ناگهان در کوچه مردم
قیامت شد به پا چندی پس از آن
بدیدم پس حساب و عدل و میزان
نمایش داده شد از من تصاویر
گواهی های جرم و عیب و تقصیر
به روی پرده آمد آنچه هر روز
عمل می کرده بودم آتش افروز
گناهان چون نمایش داده می شد
عذاب از بهر من آماده می شد
سر از فرط خجالت رو به پایین
دلم هم مضطرب بی تاب و غمگین
نه بود از بهر من یار و وکیلی
نه بر کردار و گفتارم دلیلی
یکی گفت: ای پلید و مفسد پست
که بودی دائما آلوده و مست ؛
تو حتی موردی کار صوابی
نکردی تا بری از آن ثوابی
یقین با اینچنین کردار زشتی
به جز دوزخ نداری سرنوشتی
ملائک پس دو کتفم را گرفتند
دو تن هم بنده را از پا گرفتند
ببردندم به سرعت سوی دوزخ
امان از انفجار و بوی دوزخ
نمودم هول و وحشت از نهیبش
چه گویم از بلایای عجیبش
ولی یک دفعه آمد پیک احسان
صدایی دلنشین از عرش سبحان
صدا از مالک روز جزا بود
کلام از رحمت و فضل خدا بود
بفرمود: ای گروه خازنان ؛! ایست
برای بنده ام کیفر سزا نیست
که او را نزد من حقی کبیر است
ولو اعمال بد از او کثیر است
که او یک دفعه روزی بین راهی
نکرد از بهر من فعل گناهی
در آن ساعت شرایط شد مهیا
که او کاری نماید زشت و بی جا
ولی او بهر من از آن حذر کرد
برایم موردی از خود گذر کرد
از این رو اجر او باغ بهشت استّ
ولو در نامه اش اعمال زشت است
همین یک اجتناب از فعل زشتی
سزا باشد دهم بر او بهشتی
بنابراین فرستیدش به رضوان
که او شایسته باشد بهر احسان
من از فرط تعجب شد تنم خشک
ولی آمد نسیمی خوش تر از مشک
نظر کردم بدیدم پس جنان را
درخت و رود و حوض و حوریان را
بدیدم منزلم را بین رضوان
تعجب کردم از این مهر یزدان
یقین فضل خدا مانند دریاست
که شوید هر پلیدی بر دل ماست
من از این مرحمت شرمنده گشتم
خجل از رحمت بخشنده گشتم
شدم مات از عنایات الهی
پشیمان گشتم از ظلم و تباهی
به دل گفتم اگر این رب ما بود
اگر ما را چنین فردی خدا بود
اگر باشد چنین رسم خداوند
که گردد اینچنین از بنده خرسند
اگر یک بد نکردن اینچنین است
جزایش یک چنین قصر برین است
خدایا پس جزای صالحان چیست؟
بر آنان مزد رب مهربان چیست؟
اگر بر چون منی اینگونه بخشید
چه می بخشد عطا بر اهل توحید؟
نمودم نفس خود را پس شماتت
که عمری را تلف کردم به غفلت
اگر من دیده بودم این خدا را
چنین فضل و عنایات و عطا را
غلط می کردم از راهش گریزم
نمی کردم تلف عمر عزیزم
تمام عمر خود می کردمش صرف....
خدایا ! ای عجب از نقل این حرف
خدا حرف دلم را چون که بشنید
چنین شور و نوا از بنده اش دید
صدایم کرد و گفت ای عبد نادم
تو هستی در پناهم شاد و سالم
ولی خواهی اگر در لحظه اینجا
کنم عمری مجدد بر تو اهدا
که در آن بندگی نیکو نمایی
سپس با صالحان نزدم بیایی
همین را گفت و از فضل خدایم
چنین برگشتم از حال کمایم
خدا عمری مجدد چون به من داد
به دنیا بنده برگشتم خوش و شاد
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
☆☆☆☆☆☆☆☆☆
خدایا ! توبه !
☆☆☆☆☆
☆☆☆
من از دست خودم دارم شکایت
کجا باید کنم آن را روایت ؟
عدالت را کجا باید بجویم؟
شکایت از خودم را با که گویم؟
من از خود شاکی ام از اشتباهم
به هر روز و شبی از هر گناهم
دهد هر کس بر این مجرم گواهی
که بودم در گذرگاه تباهی
خجالت می کشم از کوچه هایی
که هر یک بوده شاهد بر خطایی
نه جایی بندگی کردم خدا را
نه بودم یار و یاور اولیا را
نه فرزندی نمودم بهر مادر
نه بودم بر پدر همراه و یاور
نه مونس بوده ام از بهر خواهر
نه یار و تکیه گاهی بر برادر
حقوق همسرم را هم مراعات
نکردم لحظه ای در کل اوقات
پدر بودم ولی این بنده ای کاش
نمی بودم چنین در حد اوباش
نه بودم یاوری بهر رفیقی
نه بر همسایه ای یار شفیقی
خجالت می کشم از خود که جایی
نکردم چاره درد بینوایی
نمودم هر کسی را بنده آزار
چه انسانها چه حیوانات و اشجار
طبیعت از نفهمی های من سوخت
که نفسم هر طرف آتش برافروخت
سماوات و زمین از بنده شاکی
ملول از من ملک تا کرم خاکی
تمام زندگی طی شد به غفلت
امان از جهل و این باب ضلالت
خدایا بودنم تنها ضرر بود
به جای ایمنی دائم خطر بود
خدایا خاک صحرا کن تنم را
فنا کن از ازل این بودنم را
چنان فرما وجود و تار و پودم
که گویی در جهان هرگز نبودم
پس از آن بنده را کن خلقت از نو
به سبک دیگری ، یک فطرت از نو
در آن خلقت مرا دور از تباهی
عطا کن فطرتی پاک و الهی
سپس بر بنده قدری زندگی بخش
از اول راه و رسم بندگی بخش
ان شاءالله
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

پی نوشت

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
از بس که خدا کریم و خوش کردار است
میزان امید ما به او بسیار است
طوری که وجود ابن ملجم را هم
بینم که به لطف او رها از نار است
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
بر روح گذشتگان صلاتی بفرست
در هر شب جمعه ای براتی بفرست
بر روح عزیز شان بخوان سوره ی حمد
بر شادی آنها صلواتی بفرست
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
در صورت تمایل با مراجعه به صفحه ی زیر چند رباعی صلوات را مطالعه فرمائید
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

اگر برای ابیات فوق اجر و پاداشی باشد آن را به ارواح تمام مطرب ها ؛ لات ها و عرق خورهایی که در حین گناهکاری مرام انسانی و جوانمردی خود را حفظ نمودند تقدیم می کنم

جهت شادی ارواح تمام مومنان گناهکار صلوات

اللهم صل علی محمد و آل محمد

و عجل فرجهم

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
در قدیم فردی بود در همدان به نام "اصغر آواره"
اصغر آقا کارش مطربی بود و در عروسیها و مجالس بزرگان شهر شرکت می کرد و با نواختن ساز و خواندن آواز مجلس را گرم میکرد
او اینقدر کارش درست بود که همه ی شهر او را می شناختند....
اما چون کسی را نداشت و بی کس بود به او می گفتند:
اصغر آواره!
انقلاب که شد وضع کارش کساد شد و دیگر کارش فقط این شده بود که می‌رفت در اتوبوس و برای مردم ساز می زد و می خواند و شبها می رفت در بهزیستی می خوابید.
در آن زمان در همدان یک فرد متدین و مومنی بود به نام آیت الله نجفی
او وصیت کرده بوده اگر من فوت کردم از حاج آقا حسینی پناه که فردی وارسته و گریه کن و خادم حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و از شاگردان خوب مرحوم حاج علی همدانی است بخواهید قبول زحمت کنند و برایم نماز میت بخوانند.
 
خلاصه آیت الله نجفی از دنیا رفت و چند هزار نفر برای تشیبع جنازه و تدفین او به قبرستان باغ بهشت همدان آمدند
مردم برای انجام وصیت آیت الله نجفی به دنبال حاج آقا حسینی پناه که حالا دیگر  پیرمردی شده بود رفتند و او را برای خواندن نماز میت آوردند
حاج آقا حسینی پناه وقتی به قبرستان رسید گفت تا شما قبر را آماده کنید من می روم سر قبر استادم حاج ملا حسین همدانی فاتحه ای بخوانم و برگردم.
وقتی به سر مزار استادش رسید در حین خواندن فاتحه چشمش به تابوتی افتاد که چهار کارگر شهرداری زیر آن را گرفته و به سمت غسالخانه می بردند!
کنجکاو شد و به سمت آنها رفت...
پرسید :
این جنازه ی کیست که اینقدر غریبانه در حال تدفین آن هستید؟
یکی از کارگران گفت:
این اصغر آواره است!
تا اسم او را شنید فریادی از سر تاسف زد و گریست....
مردم تا این صحنه را دیدند به طرف آنها آمدند و جویای اخبار و حال حاجی شدند و پرسیدند :
چه شد که شما برای این فرد اینطور ناله کردید؟!
حاجی گفت:
مردم این فرد را میشناسید؟
همه گفتند:
نه! مگر او کیست؟
حاجی گفت:
این همان اصغر آواره است.
مردم گفتند:
او که آدم خوبی نبود شما از کجا میشناسیدش؟!
و حاجی شروع کرد به بیان یک خاطره قدیمی:
گفت:
سالها قبل از همدان عازم شهر قم بودم و آن زمانها روزانه تنها یک اتوبوس به آن شهر میرفت
سوار اتوبوس که شدم دیدم.... وای اصغر آواره با آلات موسیقی اش وارد شد...
ترسیدم و گفتم:
یا امام حسین (ع) اگر این مرد بخواهد در این اتوبوس بنوازد و من ساکت باشم حرمت لباسم از بین میرود، اگر هم اعتراض کنم مردم که داخل اتوبوس نشسته اند شاید ناراحت شوند که چرا من نمی گذارم شاد باشند و اگر هم پیاده شوم به کارم در قم نخواهم رسید... چه کنم؟!
خلاصه از خجالت سرم را به پایین انداختم...
اصغر آواره سوار شد و آماده نواختن بود که ناگاه چشمش به من افتاد، زود تیمپو را گذاشت داخل گونی و خواست پیاده شود که مردم به او اعتراض کردند که کجا میروی؟ چرا نمیزنی؟
گفت:
من در زندگی ام همه غلطی کرده ام اما جلوی اولاد حضرت زهرا (سلام الله علیها) موسیقی ننواختم....
خلاصه حرمت نگاه داشت و رفت...
آن روز در دلم گفتم:
اربابم حسین (ع) برایت جبران کند ان شاءالله...
حالا هم به نظرم همه ما جمع شدیم برای تشییع جنازه اصغر آواره و خدا خواسته که مرگ آیت الله نجفی بهانه ای باشد برای این امر....
خلاصه با عزت و احترام مراسم شروع شد و خود حاجی آستین بالا زد و غسل و کفنش را انجام داد و برایش به همراه آن جمعیت نماز خواند.....

جهت شادی روح آن مرحوم صلوات

اللهم صل علی محمد و آل محمد

و عجل فرجهم

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
.

.

دیدگاه و پیام شما

از اینکه دیدگاه خود را به اشتراک می‌گذارید، سپاسگزاریم.

نظر توسط معصومه

آقای مفیدی فر شعرتان عالی بود ساده واموزنده موفق باشید

نظر توسط محمد چاکدالحسینی

باسلام
سالم وسر فراز باشی خیلی زیبا

نظر توسط

ماشاءالله بسیار زیبا

نظر توسط Mofidifar Admin

سلام بر شما

ممنونم از لطف حضرتعالی

سلامت و موفق و سرافراز باشید ان شاءالله